سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

ترسیم وقایع عصر عاشورا و رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناصر زارعی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مثنوی

کم کم غروب روز عطش شد به کربلا            هر لحظه شد فزون غم غربت به نینوا

یـاران یکی یکی هـمگی پـر کشیـده‌اند            لب تـشـنه بر وصـال الـهـی رسـیده‌اند


از داغ هر کدام جگرخون و دل غمین            بنـشـسـتـه بود بر دل شه تـیـر آتـشـین

هر داغ بر امـام چنان داغ اکـبر است            بر هر شهید هم پدر و هم برادر است

از داغ جون و حُر و وهب های لشگرش            آن گـشـته بر امـام که از داغ اکـبـرش

هـفتاد داغ و یـک دل تـنـهـا نـمی‌شـود            این خـیل داغ ها که به دل جا نمی‌شود

از یک طرف این همه داغ کمر شکن            از یک طرف اهل حرم غرق در محن

لب تشنه و غریب و جگرخون و بی‌دفاع            این حال خیمه‌هاست که باید کند وداع

لرزید ناگهان همۀ عرش حق به هوش            هَلْ مِنْ مُعِینِ خون خدا می‌رسد به گوش۱

هَلْ مِنْ مُعِینْ بهـانـۀ آن مـلجـاء حـیات            تا همچو حُر، کسان دگر را دهد نجات

آیـا کـسـی بـرای ثـوابـی در ایـن مـنـا            گــردد مــدافــع حـرم خــتـم الانــبـیـا؟

آیا کسی بود که در این دشت پُـر بلا؟            بهر رضای حق شود این لحظه یار ما؟

هَلْ مِنْ مُـغِـیثِ یَـرْجُـو الَی الله شد بلند            تا بلکه عـده ای برهـاند ز جهـل و بـند

از این نـدا به خـیـمه رسد داغ دیگری            اهـل خــیـام را بـه دل افـکــنـده آذری

داغی که بر زمین و زمان لرزه افکند            حتی شرر به کـودک گـهـواره می‌زند

با گریـه بر نـدای پـدر می دهد جـواب            بـا شـیــوۀ تـلــظی اش از دامـن ربـاب

کای جان عالـمین، پدر گرچه اصغرم            کـوچکـتـرین مـدافـع دین، ذبـح اکـبرم

از خیمه پر کشید و به دست پدر رسید            ناگه به تیر حرمله او هم بخـون طپـید

شد تازه داغ محسن و هم داغ مادرش            پاشید سمت عرش خدا خون اصغرش

گفتا به سوز دل که در این محضر خدا            آسـان بُـود تـحمـل ایـن داغ پُـر بـهـا۲

شد دفن پشت خیمه، مبادا که مادرش۳            بیند ز طفل تشنه لب خویش حنجـرش

هـفـتاد داغ دیـده و این داغ برتر است            این داغ اصغرش بخدا زخم اکبر است

خاکم به سر چسان کنم این غصه را بیان            زیرا که نیست در دل من اینـقدر توان

دیگر نمانده چاره، دگر وقت رفتن است            تنها حسین مانده و این خیل دشمن است

با سوز دل برای وداعـش کند خـطاب            زینب، سکینه، فاطمه، کلثوم یا رباب۴

شد لحـظـۀ جـدایی و من هم دگـر روم            تـا جـام آخـریـنِ بـلا را بـه سـر کـشـم

آمــاده بـلا بـشـویـد؛ وقـت ابـتلاسـت۵            زین پس دفاع دین خـدا در یدِ شماست

گـشتند جمـلگی به فـغان با دلی غـمین            اما سـکـیـنـه بود وداعـش صد آتـشـین

گفت ای غـریب تـشنه لب دشت کربلا            تسلـیم مرگ گشته ای از جور اشقـیا؟۶

اصلا پـدر بـیـا بـرویم شـهـر جـدمـان            جان سکـینه‌ در دل این دشت غم نمان

گـفتا پدر به دخـتر خود با دلی حـزین            با اشک خود دلم تو مسوزان بیش از این

ای وای مـن رسـیـده زمـان وداع یـار            زینب به داغ هـجـر بـرادر شده دچـار

آخر چـسـان نـظـاره کـنـد تا بـرادرش            تن در دهـد به تـیـغ عـدو در برابرش

بر پا شده قـیـامتی از حـال خـواهرش            دست حـسـیـن و دامـن امـداد مـادرش

تا که شود وداع مـیـسر به صـد محـن            زینب صبور باش و دگر بر رخت مزن

خون بارد از وداع برادر به هر دو عین            صد بار مُرد و زنده شد از غربت حسین

زان پس حـسین گـفت بیاور برای من            آن یـادگـار مـادرم، آن کهـنه پـیـرهـن

بر دست باف مادر خود فکر چاره کرد            پیراهنش به خنجر خود پاره پاره کرد

تا شایـد از چـپـاول دشـمن شـود امـان            اما نشد؛ چسان کنم این غصه را بیان۷

تنهـا امام مـانـده و قـومی حـرام‌خـوار            یک تن غریب و بی‌کس و این خیل نیزه‌دار

این پـور مرتضی و یـد الله دیگر است            دشمن هم آگه اینکه علی را برابر است

بنشست بر بُراق که معراج پیش روست            هان دل سپار این رجز هاشمی اوست

من پـور مـصطـفـیایم و فرزند کـوثرم            فخرم همین بس است که فرزند حیدرم

جــدّم بـود نـبـی خــدا؛ ایـن سـعــادتــم            همچون نـبـی چـراغ و نـشـان هـدایـتم

قرآن به شأن ما شده نازل دراین جهان            یعـنی منم نـشـان سعـادت به هر زمان

من موجـبـات ایـمـنـی از خـشم داورم            در روز حشر ساقی آن حوض کوثرم

یاران من به روز جزا جمله رسـتگار            چونان که دشمنان همگی زار و شرمسار۸

جانم فدای آنکه رجـز خـوانیش چـنین            از باب رحمت است و هدایت برای دین

می‌خواست آن خدای کرم، آخرین نفس            بیرون کشد ز آتش دوزخ دوباره کس

امـا چه سـود پـاسـخ این رحـمـت خـدا            شمشیر بود و تیر و کمان بود و نیزه‌ها

ناچار حمله کرد بر آن جـمع بی‌شـمار            گردد عدو ز رزم علی وار؛ تار و مار

یاد عـلی و خـنـدق و عَـمْـرِبْنِ عَـبْد وَد            با حمله‌اش به دشمن خونخوار زنده کرد

خـیـبـر دوبـاره یـاد هـمه آمـد و عـلـی            مرحب به زیر تیغ حسین می‌رود بلی

دشتی که پُر شده ز کماندار و نیزه‌دار            چون تیر جان خود زده در چلۀ فرار۹

نــاگــاه ابـن سـعــد زنــا زاده زد نــدا            این است آن یـلی که بود پور مرتضی

تنها نمی‌توان که به رزمش دمی روید            باید که جمله مـتحد و حمله‌ور شوید۱۰

باران تیـر و نیزه و شمـشیر شد روان            جایی نمانده سالم از آن جسم نیمه‌جان

می‌دید از عـطش چـو مـه آلـود آسمان            چون چوب خشک گشته زبانش در آن میان

ناگاه جـمـع دیگـری از خـیـل ناکـسان            با قصد حمله گشته سوی خیمه‌ها روان

او غـیرت الله است؛ نباشد در او توان            بیـنـد چـنین جـفـای بزرگی ز دشـمنان

در شط خون نشست و بر آن قوم بی‌حیا            با صوت مرتضایی خود زد چنین نـدا

کای کافـران بزدل؛ اگر نیست دیـنتان            آزادگی کـنـیـد و نـجـنگـیـد بـا زنان۱۱

در این مـیان حـریف شما یک تـنه منم            هر چـند سـی هـزار بود خـیـل دشـمنم

تنها غریب و تشنه و مجروح زخم کین            در رزم سـی هـزار نفـر دشـمن لعـین

با تیغ و تیر و نیزه و شمشیر و سنگ و چوب            کردند حمله بر شه خوبان در آن غروب

تنهاتر از همیشه و عطشان‌تر از کویر            بی شک قتیل روز سقیفه است یا غدیر

زخم تن مطـهـرش از حـد شده فـزون            خاکم به سر که قتلگهش گشته شط خون

زخمیّ تیر و نیزه و شمشیر و سنگ‌ها            هر کس ز ره رسیده زده ضربه از جفا

ناگاه عـرش حـق ز جـفا بر زمین فتاد            از روی اسب خـون خدا بر زمین فتاد

با زین واژگون و سر و یال خون نشان            اسبش به سوی خیمه شده با فغان روان

تـا آتـشـی دوبـاره به قـلـب حــرم زنـد            اهـل خـیـام را خـبـر از حـال شه کـند

از خـیمه زینب آمد و در قـتـلـگاه دیـد            تیر سه شعـبه قلب امامش ز هم دریـد

راهـی نـمـانـده تا که کـنـد یـاری امـام            ناچار رو به سوی به عدو با غمی تمام

کای ابن سعد این بودت دین؟ کنی نگاه؟            اینگـونه ظالـمانه کـنند قـتـل جـان شاه

با سوز دل صدا زده بر خـیل دشمنان            نَبْوَد یکی منصف و مسلم به جمعتان؟

اما جـواب زیـنب کـبـری در آن مـیان            دادی به تیر و نیزه و شمشیر با سنان۱۲

شـد قـتـلـگـاه؛ مـذبـح آن رحـمـت خـدا            خنجـر به دست می‌رود ابلـیس در منا

شد هـول رستخـیز؛ اذ الـشّـمس کوّرت            بـایـد شـود جــبـال ز داغ تـو سـیـّـرت

دریا پُـر تـلاطم از این داغ و سجّـرت            جـان هـای عـالـمـین ز داغ تو زوّجـت

زین غـم تـمام عـالم هـستی دریـده شد            بـادی سیاه و سـرخ به دنـیا وزیـده شد

شد آسمان تیره و تار و بخـون نشست            گویی تمام عرش الهی ز هم گسست۱۳

جبریل صیحه می‌زند از این غم عظیم            مـادر ز عرش آمد و شد در مـنا مقـیم

زین داغ بس گران کمر مصطفی شکست            قـلب ملائک و کـمر مرتضی شکست

تنها، غریب، بی‌کس و عطشان و جان نثار            دشمن پی جنایت و او مست وصل یار

خورشید دین به روی زمین پاره پاره شد            حـتـی دل خـدا، بـخـدا پُــر شـراره شد

خاکم به سر چگونه دهم شرح قتل شاه            قرآن ورق ورق شده در عـمق قـتلگاه

سائل بس است شرح غمش هان خموش باش            والشمر جالس ... ز امامت به گوش باش

نقد و بررسی

۱ ـ امام علیه‌السلام  قبل از نبرد برای آخرین بار رو به دشمنان كردند و اینگونه استغـاثه فرمودند: هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَـرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ آيا كسي نيست از حرم رسول خدا  دفاع كند؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟ آيا خدا پرستي در ميان شما نيست كه در مورد ما از خدا بترسد؟ هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟ آيا دادرسی نيست كه به اميّد ثواب الهی به داد ما برسد؟ هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟ آيا ياری كننده‌ای نيست كه به اميّد آنچه نزد خداست ما را ياری بدهد؟  الفُتـوح ج ۵ ص ۱۱۵؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۳۶؛ اللهوف ۱۰۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۵۰؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۳۱۴؛  بحـارالأنوارج ۴۶ ص ۴۵؛ جلاءالعیـون ۵۷۴؛ منتهی الآمال ۴۵۸؛ نفس المهموم ۳۰۶؛ مقتل مقـرّم ۲۴۶؛  قمقام ۴۴۸؛ ناسخ التّواریخ ۴۸۷؛ وقـایع الأیام ۴۳۹؛  مقتل جامع ج ۱ ص ۸۵۶ .



۲ـ اباعبدالله علیه‌السلام به حضرت زينب (سلام الله علیها)  فرمودند: کودکم را بگیر و سپس دو دست مباركشان را زير گلوي اين طفل گرفتند و دست‌ها از خون علی اصغرعلیه‌السلام   پر شد و آن گاه خون‌ها را به آسمان پاشيدند و فرمودند: هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ. در پيشگاه خدا اين مصيبت‌‌ها برای من آسان است، چرا كه خداوند آن را مي‌بیند. تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۴۸؛ تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۴۵؛ مقاتل الطالبیین ۹۵؛ الفتوح ج ۵ ص ۱۱۵؛ الارشاد ج ۲ ص ۱۶۱؛ الاحتجاج ج ۲ ص ۹۹؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۳۷؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۸۶؛ تاریخنامه طبری ج ۴ ص ۷۱۰؛ الطبقات الکبری ج ۵ ص ۱۰۱؛ روضة الواعظین ۳۰۹؛ اللهوف۱۰۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۵۱؛ کَشف الغُمَّة ج ۲ ص ۲۰۰؛ إعْلام الوَری ۳۴۷؛ البِِدایَةوالنَّهایة ج ۸ ص ۱۸۶؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۳۱۴؛ جلاءالعیون ۵۷۴؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۴۶؛  منتهی الآمال۴۵۹؛ نفس المهموم ۳۰۶؛ مقتل جامع ج ۱ ص ۸۵۴



۳ـ بر پایه روایات معتبر از کتب دسته اول تاریخی، امام علیه‌السلام پس از شهادت علي‌اصغر در پشت خیمه‌ها با غلاف شمشير، قبر كوچكی كندند و او را دفن کردند الاحتجاجج ۲ ص ۹۹؛ الفُتوح ج ۵ ص ۱۱۵؛ کَشف الغُمَّة ج ۲ ص ۲۰۰؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۳۷؛ جلاءالعیون۵۷۴؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۴۹؛ قمقام ۴۵۷؛ منتهی الآمال ۴۵۹؛ مقتل امام حسین ۱۷۰؛ نفس المهموم ۳۰۷؛  مقتل جامع ج ۱ ص۸۵۷



۴ ـ سیّدالشهدا علیه‌السلام با نوائی جانسوز و غریبانه با اهل خيام این‌گونه وداع کردند: يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ! عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام. ای سكينه، ای فاطمه، ای زينب، ای كلثوم! من هم رفتم، خدا حافظ . بحارالأنوارج ۴۵ ص ۴۷؛ جلاءالعیون ص۵۷۵؛ منتهی الآمال ص۴۵۶؛ نفس المهموم ص ۳۰۳؛ وقایع الأیام ص ۴۵۷؛ مقتل امام حسین ص ۱۸۲؛ ناسخ التّواریخ ۴۸۹؛ مهیج الأحزان ص ۵۰۲؛ دمعة الساکبه ص ۴۲۸



۵ ـ امام علیه‌السلام در اين وداع، ضمن توصیه مجدّد به شکیبایی درمصائب فرمودند:اَستَعِدُّو لِلبَلاء؛ خودتان را براي سختي‌‌ها و بلا و مصیبت آماده كنيد و چادر‌ها را بر سر گیرید ...  مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۳۹؛ جلاءالعیون ۵۷۶؛ نفس المهموم ۳۱۲؛ مقتل مقرّم ۲۵۴؛ ناسخ التّواریخ ۴۹۹؛ وقایع الأیام ۴۶۹



۶ ـ حضرت سكينه جلو آمدند و عرض کردند: يَا أَبَهْ ! اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ پدر جان آيا تسليم مرگ شدی؟ امام علیه‌السلام جواب دادند: كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِين لَه! چگونه تسليم مرگ نشوم كه يار و معيني ندارم، پس به قضای الهی صبركنيد و شكوه نكنيد كه دنيا فاني وآخرت جاويدان و باقي است. سكينه عرض كردند: يَا أَبَهْ ! رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا؛ بابا ! ما را به حرم جدّمان (مدينه) برگردان. امام سکینه را به سینه چسبانده و اشکشان را پاک کردند و ضمن آرام کردن او فرمودند: ای سکینه! بدان‌ که پس از من گریه‌ات بسیار است، پس تا جان در بدن دارم با اشک‌هایت دلم را مسوزان مناقب آل ابی طالب ج ۴ ص ۱۱۰؛ نفس المهموم ص ۳۰۳؛ وقایع الأیام ص ۴۵۷؛ مقتل امام حسین ص ۱۸۲؛ ناسخ التّواریخ ۴۸۹؛ مهیج الأحزان ص ۵۰۲؛ دمعة الساکبه ص ۴۲۸؛ مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۵ .



۷ ـ  امام علیه‌السلام به خیمه‌ها برگشتند و قبل از وداع پایانی فرمودند: ابْغُوا لِي ثَوْباً لَا يُرْغَبُ فِيهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيَابِي لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْه؛ لباسی برايم بياوريد كه كسی رغبت نكند آن را بدزدد؛ مي‌‌خواهم زير لباس‌هايم بپوشم. شلواری برای حضرت آوردند كه كوچك و تنگ بود و امام علیه‌السلام فرمودند: لَا ذَاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَّة نه اين لباس را نمي‌خواهم؛ لباس ذلّت است. لباس دیگری آوردند و حضرت با خنجر چند جای آن را سوراخ کردند که کسی رغبت به دزدیدن آن نکند و آن را در زیر لباس‌هایشان پوشیدند  بعد از پوشیدن آن زیرجامه، امام پارچه دست بافی طلب و آن را هم پاره کردند و به تن پوشیدند تا شايد بعد از شهادتشان كسی رغبت نكند این‌ها را بدزدد تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۱؛ الارشاد ج ۲ ص ۱۶۶؛الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۸۹؛ اللهوف۱۰۸؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۰۹؛ تاریخِ حَلَبْ  ۱۳۱؛ تاریخ دمشق ج ۱۴ ص ۲۲۱؛  بحارالأنوارج ۴۵ ص ۵۴؛  منتهی الآمال۴۶۶؛ نفس المهموم ۳۱۷؛ مقتل مقرّم ۲۴۷؛  قمقام ۴۵۵؛مقتل جامع ج ۱ ص ۸۵۱  



۸           أَنَا ابْنُ عَـلِيِّ الطُّـهْرِ مِـنْ آلِ هَـاشِمٍ             كَـفَانِـي بِهَذَا مَفْـخَـراً حِـیـْنَ أَفْـخَـرُ



وَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ أَكْرَمُ مَنْ مَـضَى             وَ نَحْنُ سِرَاجُ اللَّهِ فِي الْخَلْقِ نَزْهَرُ



وَ فَـاطِـمُ أُمّـِي مِـنْ سُـلَالَـةِ أَحْــمَــدَ             وَ عَمِّي يُـدْعَى ذَا الْجَنَاحَيْنِ جَعْـفَرُ



وَ فِــيـنـَا كِـتَـابُ اللَّهِ أُنـْـزِلَ صـَـادِقـاً             وَ فِينَا الْهُدَى وَ الْوَحْيُ بِالْخَيْرِ يُذْكَرُ



وَ نَـحـْـنُ أَمَـانُ اللَّهِ لِـلـنّـَاسِ كُـلِّـهِـمْ             نُـسِـرُّ بِـهَـذَا فِـي الْأَنَـامِ وَ نَـجْـهَــر



وَ نَحْنُ وُلَاةُ الْحَـوْضِ نَسْقِي وُلَاتَنَـا             بِكَـأْسِ رَسُولِ اللَّهِ مَـا لَـيْسَ يُنْـكـَرُ



وَ شِیـْعَـتُـنا فِی النّاسِ أَكْـرَمُ شِیـعَـةٍ             وَ مُبـْغِـضُنَـا يَـوْمَ الْـقِـيَـامَةِ يَـخْسَر



۱. من پسر على هستم كه طيّب و طاهر و از آل هاشم است. همين موضوع هنگام فخركردن براى من كافى خواهد بود. ۲. جدّم فرستاده خدا، بهترين مردم است و ما چراغ‌‌های روشن خدا در زمينيم. ۳. مادرم فاطمه(سلام الله علیها) از سلالة احمد است و عمویم جعفر، صاحب دو بال در بهشت است. ۴. در شأن ما قـرآن به راستي نـازل شده و در باره ما هدايت و وحی به نيكی ياد مي‌‌کند. ۵ . ما موجب ايمني از عذاب براي مردم هستيم و گاهي آشكار و گاهي پنهان آن را بيان مي‌‌كنيم. ۶. اختيار حوض كوثر با ماست و با جام رسول خدا دوستانمان را سيراب مي‌‌كنيم و اين انـكارکردنی نيست. ۷. پيروان ما در ميان مردم گرامي‌ترين پيروان و دشمنان ما روز قيامت زيانكارند؛ خوش به حال بنده‌ای كه پس از مرگ ما را زيارت كند کَشف الغُمَّة ج ۲ ص ۱۹۰؛ الاحتجاج ج ۲ ص ۱۰۲؛ الفُتوح ج ۵ ص ۱۱۶؛  مُثیرُالأحْزان ۲۶۱؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۳۷؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۳۱۶؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۴۹؛ نفس المهموم ۳۰۹؛ وقایع الأیام ۴۶۳؛ مقتل جامع ج ۱ ص ۸۵۹.



۹ـ حُمَيْد بْنِ مُسْلِم وقایع نگـار لشکر عُمَرِبنِ سَعد می گوید: به خدا قسم! هیچ مرد گرفتار و مغلوبی را هرگز نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند امّا دلدارتر و پابرجاتر از آن بزرگوار باشد. با وجود دیدن داغ‌های فراوان و سنگین و زخم‌های فراوانی که برداشتند، خم به ابرو نیاوردند؛ کوچک‌ترین تـزلزلی نداشتند بلکه با شجاعت و شهامت تمام به هر طرف حمله مي‌‌كردند و همه پا به فرار مي‌‌گذاشتند و كسی جرأت نمي‌كرد در مقابل ایشان بايستد تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۱؛ الارشاد ج ۲ ص ۱۶۷؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۳۸؛ الطبقات الکبری ج ۵ ص ۱۰۴؛ روضة الواعظین ۳۱۰؛ اللهوف۱۰۴؛ مُثیرُالأحْزان ۲۶۱؛ البِِدایَةوالنَّهایة ج ۸ ص ۱۸۸؛ تَجارِبُ الاُمَم ج ۲ ص ۸۰؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۵۰؛  منتهی الآمال۴۶۰؛ نفس المهموم ۳۰۹؛ مقتل جامع ج ۱ ص ۸۶۶



۱۰ ـ سیّدالشهدا علیه‌السلام وقتی دیدند نصایح و کلام حقّشان در دل سنگین دشمن اثر نمی‌کند، به مبـارزه پـرداختند و به هركس که مي‌‌رسيدند او را به جهنّم مي فرستادند. يك مرتبه عُمَرِبنِ سَعد به خودش آمد و به لشکريانش فرياد زد كه وای بر شما، آيا مي‌‌دانيد با چه كسی مي‌‌جنگيد؛ اين فرزند آن پدری است كه شجاعان عرب و دليران روزگار را به خـاك هـلاكت افكنده؛ هيچ كس به تنهايی نمي‌تواند با او مقابله كند؛ همه لشکر با هم حمله كنید شايد بتوانيم از عهده‌اش برآييم! با اين دستور،  فوج عظيم و باران تيرها و نيزه‌‌ها بود كه به سوي امام روانه شد روضة الواعظین ۳۱۱؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۰؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۳۱۸؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۵۰؛ مقتل امام حسین ۱۷۸؛ جلاءالعیون ۵۷۵؛ منتهی الآمال ۴۶۱؛ نفس المهموم ۳۱۱؛  وقایع الأیام ۴۶۳؛ مقتل مقرّم ۲۵۲؛ مقتل جامع ج ۱ ص ۸۶۷



۱۱ ـ دشمن از هر حربه و حيله‌ای برای چیرگی بر امام استفاده مي‌‌کرد. امام علیه‌السلام دیدند كه شمر و عدّه‌ای درحـال حمله به خيمه‌‌ها هستند. رو به دشمنان كردند و فرياد زدند: وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ ! وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَباً كَمَا تَزْعُمُون؛ وای بر شما اي پيروان آل ابی سفيان! اگر دين نداريد و از قيامت نمي‌ترسيد، دست کم در اين دنيا آزاد مرد باشيد، پس به اصل خـودتان  برگرديد، اگر عرب هستيد تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۰؛  الفُتوح ج ۵ ص ۱۱۷؛  مقاتل الطالبیین ۱۱۸؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۸۸؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۳۸؛ اللهوف ۱۰۴؛ مُثیرُالأحْزان ۲۶۲؛ کَشف الغُمَّة ج ۲ ص ۲۳۱؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۳۱۸؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۵۱؛ جلاءالعیون ۵۷۵؛ نفس المهموم ۳۱۱؛ منتهي الآمال ۴۶۲؛ مقتل امام حسین ۱۷۹؛ مقتل مقرّم ۲۵۷؛  وقایع الأیام ۴۶۵؛ قمقام ۴۵۳؛  مقتل جامع ج ۱ ص ۸۶۲



۱۲ ـ  حضرت زينب(سلام الله علیها) با دیدن جسارت‌هایی که به امام علیه‌السلام می‌شد دست بر سر گذاشتند و ناله زدند: « وَا أَخَاهْ وَا سَيِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَيْتَاهْ لَيْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَيْتَ الْجِبَالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَى السَّهْلِ.» ای وای برادرم، ای وای آقایم، ای وای همه خانواده‌ام! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد؛ ای کاش کوه‌ها تکّه تکّه می‌شدند! سپس رو کردند به عُمَرِبنِ سَعد و فریاد زدند: يَا عُمَرُ! أَيُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَيْه؛  وای بر تو اي عُمَرِسَعد! آيا اباعبدالله را مي‌‌كشند و تو نگاه مي‌‌كني؟ عُمَرِبنِ سَعد پاسخ نداد و به گزارشی اشک در چشمانش جاری شد؛ ولی روی خود را برگرداند. عقیله بنی‌هاشم خطاب به لشکریان اموی فرمودند: وَيْحَكُمْ ! أَ مَا فِيكُمْ مُسْلِمٌ ؟ واي بر شما! آيا يك مسلمان ميان شما مردم نيست؟ فَلَمْ يُجِبْهَا أَحَدٌ بِشَيْ‏ء؛ ولي هيچ‌كس پاسخشان را نداد  تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۲؛ اللهوف ۱۰۸؛ تَجارِبُ الاُمَم ج ۲ ص ۸۰؛ قمقام ۴۶۰؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج ۲ ص ۲۶۴؛ بحارالأنوارج ۴۵ ص ۵۴؛ جلاءالعیون ۵۷۳؛ نفس المهموم ۳۱۸؛ منتهي الآمال۴۶۶؛ مقتل امام حسین ۱۸۷؛ فیض العلام ۲۰۵؛  وقایع الأیام ۴۸۱؛  مقتل جامع ج ۱ ص ۸۶۸.



۱۳ ـ در لحظه يا بعد از شهادت حضرت، گرد و غبار شديدی برخاست و آسمان تاريك شد و باد سرخی وزيدن گرفت كه چشم، چشم را نمي‌ديد و بسیاری گمان كردند عذاب الهي نازل شده است الفتوح ج ۵ ص ۱۱۹؛ مقاتل الطالبیین ۱۹۹؛ اللهوف۱۱۳؛ أمالی صدوق ج ۳۱ ص ۱۶۸؛بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۵۷؛ جلاءالعیون ۵۷۹؛ منتهی الآمال ۴۶۷؛ نفس المهموم ۳۲۱؛ کبریت احمر ۱۳۲؛ قمقام۴۶۷؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۱۹۰ برای لحظاتی يا دقايقی هوا تاريك شد؛ گویی خورشيد گرفته بود، به گونه‌ای كه ستاره‌‌ها ديده شدند. از امام باقر روایت شده که هيچ سنگی را برنداشتند، مگر آن‌كه زير آن خونی سرخ و تازه بود  کامل الزیارات ۲۳۹؛ إعْلام الوَری ۳۱۴؛ الطبقات الکبری ج ۵ ص ۱۱۹؛ تاریخ دمشق ج ۱۴ ص ۲۲۶؛  تاریخ حلب ۱۶۹و۱۷۴؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۸۹ و۲۰۳؛ نفس المهموم ۳۲۵؛ قمقام ۵۰۲؛  کبریت احمر ۴۸۸؛ مقتل مقرّم ۲۷۵؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۱۸۸و۱۹۵